جدول جو
جدول جو

معنی چشمه میم - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه میم
(چَ / چِ مَ/ مِ یِ)
کنایه از حلقۀ میم است. (آنندراج). سوراخ سر میم مکتوب:
صنمی با زنخی تازه تر از برگ سمن
صنمی با دهنی تنگ تر از چشمۀ میم.
فرخی.
محبت تو جگرتشنگان بادیه را
کند زلال خضر در گلو ز چشمۀ میم.
سنائی (از آنندراج).
ماه دو هفته ندارد چو یکی چشمۀ میم
دهن تنگ و در او چشمۀ خضر و الیاس.
سوزنی.
کنون ز هست-ی من جز دو حرف بیش نماند
دلی چو چشمۀ میم وتنی چو حلقۀ نون.
؟
، کنایه از سوراخ کوچک. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه قیر
تصویر چشمه قیر
کنایه از شب، چتر عنبری، طیلسان مطّرا، چشمۀ قیرگون، چتر آبنوس، حجاب ظلمانی، شاه زنگ، چتر عنبرین، چتر شام، تخت آبنوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
ویژگی زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، ویژگی زمین یا دامنۀ کوهی که بتوان از آن چشمه ای جاری ساخت، پرآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه گرم
تصویر چشمه گرم
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ شَ)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان که در 44 هزارگزی جنوب باختری بهبهان و 6 هزارگزی باختر راه شوسۀ آغاجاری به بهبهان واقع است. دشت و گرمسیر است و 211 تن سکنه دارد. آبش از چشمه شیخ، محصولش غلات، پشم و لبنیّات، شغل اهالی زراعت و حشم داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است واقع در فین، و ’فین’اسم دو قریه است از قرای کاشان که در دامنۀ کوهی در یک فرسخی شهر که بکوه دندانه هفت کتل مشهور میباشد واقع شده است. و این دو قریه را فین علیا و فین سفلی مینامند. بعضی این چشمه را قنات پنداشته اند و اگر چه چند پشته در آنجا کنده شده ولی ظاهراً چشمه است نه قنات. بهر حال فین از جاهای باصفا و بانزهت کاشان ودر همه جا معروف است. آب این چشمه تقریباً ده سنگ مساحی است و در جلو آن سلاطین صفویه عمارتهای عالی بناکرده و باغ های بسیار ممتاز طرح نموده اند و نیز بحکم فتحعلیشاه در کنار باغی در فین عمارتی سلطنتی ساخته اند که محل نظر است و از مالیات کاشان برای خرج مرمت این عمارت مبلغی منظور داشته اند. بعضی گویند گشتاسپ اول کسی است که در این محل بنای آبادی و عمارت گذاشته است ولی سندی در این باب بدست نیست. بهرحال علاوه بر دو قریۀ فین یعنی فین علیا و فین سفلی آب چشمه فین به لتحر و حسن آباد و ناجی آباد و درب فین نیز که از مزارع حومه شهر می باشند می رود و هریک سهمی مخصوص دارند و قسمتی هم به شهر می آید و در حقیقت ده هزار تن از املاکی که از این آب مشروب میشود گذران میکنند. چشمۀ فین مشهور به چشمه سلیمان است و شرح فین در محل خود مفصلاً بیاید’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از شب. (آنندراج). شب تاریک. (مجموعۀ مترادفات ص 222). و رجوع به چشمۀ قیرگون شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ گَ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان). آفتاب. (ناظم الاطباء). مرادف چشمۀ خاوری. (مجموعۀ مترادفات ص 13)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای:
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
شبکه های دام. (آنندراج) :
خال تو همچو حلقۀ زلف تو دلرباست
این دانه را ز چشمۀ دام آب داده اند.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
آبی است معروف در اقصای بدو و یا آبی است مر بنی عبس را و یا گودالهای آبی است در غور. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ مَ لِ)
دهی است جزء دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند که در 18 هزارگزی خاور گرمسار و پانصدگزی شمال راه آهن و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه واقع است و 500 تن سکنه دارد. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری و شترداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. این آبادی از آثار قدیم تپه ای دارد بنام کهن دژ که سابقاً آباد بوده است و مزرعۀ احمدآباد نیز جزء این آبادی است. ساکنین این آبادی از طایفه الیگائی هستند و در تابستان برای تعلیف گوسفندان بحدود ییلاق فیروزکوه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آبی است در پشت وادی القراء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزءدهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی ضیأآباد و 6 هزارگزی راه شوسه واقع است و270 تن سکنه دارد. محصول این آبادی غله، کشمش، بادام و گردو است. شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان بخش صالح آبادشهرستان ایلام که در 12 هزارگزی جنوب ایلام و 4 هزار وپانصدگزی خاور راه شوسۀ ایلام به مهران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 95 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ سوری میباشند و زمستان را بحدود گرمسیر همین بخش میروند و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
جوی شیر که در بهشت است. نهری از لبن در بهشت:
خداوند جوی و می و انگین
همان چشمۀ شیر و ماء معین.
فردوسی.
، کنایه است از برجی از بروج دوازده گانه. کنایه از برج اسد است:
چو برزد سر از چشمۀ شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
، کنایه است از پستان معشوق. (مجموعۀ مترادفات ص 77)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ مُ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند که در 9 هزارگزی جنوب باختری بیرجند واقع است. دامنه و معتدل است و4 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
آب تیغ. (ناظم الاطباء). کنایه از آب دم شمشیر
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 36 هزارگزی شمال تربت جام واقع است. جلگه و هوایش معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ /چِ مَ / مِ یِ چَ / چِ)
منبع چشم. مجرای آب چشم. سرچشمۀ اشک چشم:
ریختم از چشمۀ چشم آب سرد
کآتش دل دیگ مرا گرم کرد.
نظامی.
رجوع به چشم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ)
کنایه از حلقۀ میم است. (آنندراج) :
وگر ز دقت طبع تو عالمی سازند
ز روی جثه نیاید بچشم میم عظیم.
حسین ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب). جریر گوید:
یا صاحبی هل الصباح منیر
ام هل للوم عواذ لی تفتیر؟
انا نکلف بالغمیم حاجه
نهیا حمامه دونها و جفیر
لیت الزمان لنا یعود بیسره
ان الیسیر بذالزمان عسیر.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است در بن کوه ابی قبیس (در مکه) که گازران در آن جامه شویند. (منتهی الارب). آبی است که در بن کوه ابی قبیس روان بوده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه چشم
تصویر چشمه چشم
سر چشمه اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
جایی که استعداد جاری ساختن چشمه آب را دارد (زمین یا کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه قیر
تصویر چشمه قیر
چشمه گژف: شب
فرهنگ لغت هوشیار